قلم دوست نکوست
سلامتی هر آشنای غریبه ...
برخیز و پرواز را به اندیشه ات بکش ..
من درد تموم دنیام که ذخم هامو خودم بستم ...
آفرینش برای ما کنجکاوی نیست ... ابهت است ...
یادمان باشد که بودیم ..
عزیزم زندگی را بدون تو محال است خیالش حتی ...
من برای گزینشت رو به تاخت و تاز آسمان ها دست بردم ..
خلاف رودخانه ی زندگی ام قدم نهادم ...
من ماهیان را در ساحل خشک زنده نگاه داشتم ...
آسان دیده شد ... سخت پنداشتم ...
غروب جمعه را با گهواره ی بی صدا تکان خوردم ..
پروریدم در ذهن پروراندم بی خاک ...
گل های وجودیم تک تک به عشق تو بود که روییده شد ..
برپایه ی استواری رمز و رموز من زندگی را قلم زدم ...
چه خوب و چه زیبا ...
پرچم را همواره به آسمان بدوزیم ...