اي كه بي تو خودمو تك و تنها مي بينم
از پشت پنجره ی اتاقم
از لابه لای درختی پیر هر روز تو را میبینم
که از در خانه ی من میگذری
هر روز تو را میبینم ...
با لبی خاموش و نگاهی گویــا
با قدمهای سنگین ، خیالی سبکبار !
از در خانه ی من میگذری ...
هــــــر روز تو را میبینم ... هر روز !
بوی تو را دارد این خاک باران خورده
و این درخت پیر ... .
حضور تو تاییدیست بر تمامه این زیبایی ها...
و غیبت تو پایانیست بر تمامه خوبی ها ... !
تنها در وسعت آسمان نگاهت ، پرنده را جرات پرواز هست ...
و باد را مجال زمزمه ... !
اگر آفتاب تند بودنت ، هر روز بر من نمی تابید ، چه ملال انگیز بود تکرار این روزها ...!
و اگر ستاره ی روشن چشمت ، در تاریکی شبم نمیدرخشید ، چه وحشت انگیز بود سایه های ترس و تردید ... !
و اگر داس بلند دستت ، علف های بیهوده ی افکارم را نمیچید چه غم انگیز بود سرود ممتد نا امیدی ...
چه غم انگیز !
اگر چشمه ی جوشان عشقت در دلم نمیجوشید ، خزانی را که پشت سر گذاشته ام از یاد نمیبردم ...
و اگر شکوفه ی نگاهت در چشمم نمیشکفت ، بهاری را که در پیش رو دارم نمیدیدم ♥
از لابه لای درختی پیر هر روز تو را میبینم
که از در خانه ی من میگذری
هر روز تو را میبینم ...
با لبی خاموش و نگاهی گویــا
با قدمهای سنگین ، خیالی سبکبار !
از در خانه ی من میگذری ...
هــــــر روز تو را میبینم ... هر روز !
بوی تو را دارد این خاک باران خورده
و این درخت پیر ... .
حضور تو تاییدیست بر تمامه این زیبایی ها...
و غیبت تو پایانیست بر تمامه خوبی ها ... !
تنها در وسعت آسمان نگاهت ، پرنده را جرات پرواز هست ...
و باد را مجال زمزمه ... !
اگر آفتاب تند بودنت ، هر روز بر من نمی تابید ، چه ملال انگیز بود تکرار این روزها ...!
و اگر ستاره ی روشن چشمت ، در تاریکی شبم نمیدرخشید ، چه وحشت انگیز بود سایه های ترس و تردید ... !
و اگر داس بلند دستت ، علف های بیهوده ی افکارم را نمیچید چه غم انگیز بود سرود ممتد نا امیدی ...
چه غم انگیز !
اگر چشمه ی جوشان عشقت در دلم نمیجوشید ، خزانی را که پشت سر گذاشته ام از یاد نمیبردم ...
و اگر شکوفه ی نگاهت در چشمم نمیشکفت ، بهاری را که در پیش رو دارم نمیدیدم ♥
+ نوشته شده در دوشنبه هفتم تیر ۱۳۹۵ ساعت 19:35 توسط Gh
|