زندگی اجبار نیست ...
دلش از غصه حزین بود و غمین
حال من می گو یم
زندگی یک در و دروازه و دیوار که نیست
که نشد بال زدو پرواز کرد
زندگی اجبار نیست
زندگی بال و پری دارد و مهربان تر از مهتاب است
تو عبور خواهی کرد
از همان پنجره ها
با همان بال و پر پروانه
به همان زیبایی
به همان آسانی
زندگی صندوقچه ی اصرار پرستو ها نیست
زندگی آسان است
بی نهایت باید شد تا آن را یافت
زندگی ساده تر از امواج است
پس بیا تا بپریم
و تا شبنم آرامش صبح
تا صدای پر مرغان اقاقی بال و پر باز کنیم
تا توانیم که ازاول آغاز کنیم و تا نهایت برویم
خدایا ....
یه زن میتونه گاهی مرد باشه
تو هر شب توی جلد ماه میری
بگیر دستامو محکم تا نیفتم
زمین میلرزه وقتی راه میری
دلم با خنده تو گرم میشه
تو روزایی که دنیا سرد باشه
تو رو حس میکنم میفهمم اینو
یه زن میتونه گاهی مرد باشه
نمی ترسم از اینکه پیر میشیم
از اینکه زندگی بی مکث میره
تموم ساعتا تسلیم میشن
کنار تو زمان برعکس میره
تو چشمات عکس یه دنیا میفته
تو اون چشمای ناز مثل شیشه
مراقب باش پلکاتو نبندی
حواسم با یه چشمک پرت میشه !!!
کاش ...
كاش تار بودم تا آهنك دوست داشتن را برايت بنوازم,
كاش خاربودم تا چشم دشمنانت را كور كنم,
كاش گل بودم تا وجود ناچيزم را تقديمت كنم,
افسوس نه خارم, نه تارم, نه گلم,
هرچه هستم, دوستت دارم!
با كمی مكث جواب داد :
گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ،
با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،
و بدون ترس برای آینده آماده شو .
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .
شک هایت را باور نکن ،
وهیچگاه به باورهایت شک نکن .
زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیكه بدانی چطور زندگی کنی .
پرسیدم ، آخر .... ،
و او بدون اینكه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد :
مهم این نیست که قشنگ باشی ... ،
قشنگ این است که مهم باشی ! حتی برای یک نفر .
كوچك باش و عاشق ... كه عشق ، خود میداند آئین بزرگ كردنت را ..
بگذارعشق خاصیت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسی .
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن ..
شروعی بی پایان
گفتی که طلب کن تو مرا تا که بیابی
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
هر منزل این راه بیابان هلاک است
هر چشمه سرابیست که بر سینه خاک است
در سایه هر سنگ اگر گل به زمین است
نقش تن ماریست که در خواب کمین است
در هر قدمت خار هر شاخه سر دار
در هر نفس آزار هر ثانیه صد بار
گفتم که عطش می کشدم در تب صحرا
گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپا
گفتم که نشانم بده گر چمشه ای آنجا ست
گفتی چو شدی تشنه ترین قلب تو دریاست
گفتم که در این راه کو نقطه ی آغاز؟
گفتی که تویی تو خود پاسخ این راز
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
سلام بر تو ای همسفر ...
شروع را رقم زدیم تا پیش به سوی آینده رویم ...
مبادا دلت بلرزد همسفر ...
بیا دست در دست هم دهیم فردا را بسازیم ...
برخیز ...
صعود و سقوط ... عرش و فرش .. بالا و پایین ...
همسفر مبادا دلت برنجد ...
قرص بدار دل را که من در تمامی راه ذره ای کم نمی آورم ...
دستت را به دستم ده ... آغوشم را محکم بگیر...
امروز را برای ساختن فردایی زیبا می پیماییم ...
همسفر ...
آرام گیر ... سنگ صبورت می شوم ...
تکیه کن .... استوار می مانم ...
دل گرم باش ... پایدار می مانم ...
قرص و محکم باش من تا به انتها برایت شعر آغاز می خوانم ...
دوستت دارم تا به آخر ...
سلام بر تو
دوستت دارم ....
به همین سادگی ....
به همین زیبایی ....
فریاد سر می دهم ....
تا هفت آسمان بدانند ...
آری ...
بی تو هیچ مرا آرام نتواند کرد ....
تو رویای حقیقی زندگی منی ....
آسمانی دوستت دارم ....
آسمانی می پرستمت ....
سلام به زیبایی روزهای پیش رو ....
نیلوفرم سلام ....
دوستت دارم تا به انتهای روزگارم ....
با من باش ...!!!
دل بسته ام به تو و نگاهی کن به من ،شک نکن به احساسات قلب من ….
دستانم بگیر و آرامم کن ، با قلب شکسته ام مدارا کن ،
اینک که با توام ، اینک که دلم
را به دریای دلت زدم و محو امواج توام ،
مرا با دستهای خودت غرق نکن….
همیشه باش که بی تو عذاب میکشم ،
امروز از ته دل با من باش،
که بی تو همان تنها و دلشکسته دیروز میشوم